آری هایستین(نویسنده یهودی-صهیونی)
ادموند فیتون-براون، سفیر سابق بریتانیا در یمن، گفتگوی تکاندهندهای را در سال ۲۰۱۶ با مذاکرهکنندگان انصارالله روایت کرد: مقامات حوثی(انصارا…) ادعا کردند که مزیت استراتژیک آنها نسبت به نیروهای تحت حمایت غرب این است که «برایشان مهم نیست چند یمنی میمیرند(به شهادت می رسند)، و وقتی تعداد کافی کشته شدند(شهید شدند)، [غرب] به زانو درمیآید و به ما التماس میکند که صلح کنیم.» این پیشبینی عموماً درست از آب درآمد، زیرا از سال ۲۰۱۸ به بعد فشار بر ائتلاف ضد حوثی(انصارا…) برای کاهش حملات در یمن به دلیل تلفات انسانی عظیم این درگیری افزایش یافت . با این حال، در حالی که حوثیها(انصارا…) اهمیتی نمیدهند که چند یمنی میمیرند(به شهادت می رسند)، این گروه ممکن است عمیقاً تحت تأثیر مرگ یک یمنی خاص قرار گیرد: رهبر این گروه، عبدالملک الحوثی.
برخی از تحلیلگران گفتهاند که ترور عبدالملک الحوثی منجر به فروپاشی سازمانی و در نتیجه از بین رفتن تهدید خواهد شد. این یک رویه رایج و تا حدی کلیشهای است که تحلیلگران یک نسخه سیاسی بسیار کلی اما مشخص ارائه میدهند که خلاصه آن این است: «فرد مسئول را بکشید و تمام مشکلات شما با گروه حل میشود.» اما واقعیت این است که جنبش حوثیها(انصارا…) نهادینه شده است ، که آن را از نظر سازمانی مقاومتر میکند و در گذشته ترورهای سطح بالا به طور قابل توجهی آن را مختل نکرده است. بنابراین، اگرچه از بین بردن رهبر حوثیها(انصارا…) یک تحول خوشایند خواهد بود، اما بعید است که به خودی خود یک راه حل جامع برای تهدیدات ناشی از این گروه ارائه دهد.
برای چارچوببندی چنین تحلیلی، لازم است به تهدیدات فراوانی که سازمان حوثیها(انصارا…) ایجاد میکند اشاره شود. اولاً، این سازمان توانایی و اراده حمله به داراییهای ایالات متحده و متحدانش را در محدوده برد ۲۵۰۰ کیلومتری زرادخانه موشکهای بالستیک خود دارد. ثانیاً، این گروه با مسدود کردن تقریباً کامل ترافیک دریای سرخ و مجبور کردن تجارت دریایی به تغییر مسیر، توانایی خود را در ایجاد اختلال در کشتیرانی بینالمللی ثابت کرده است. در نهایت، همانطور که حوثیها(انصارا…) با اعزام مزدوران!!! برای جنگیدن برای روسیه در اوکراین نشان دادهاند، این گروه مایل است کالاها و خدمات را به بازیگران سرکش در سراسر جهان بفروشد تا پول نقد مورد نیاز خود را به دست آورد. متأسفانه، بعید است که این تهدیدات با یک حمله پهپادی دقیق از بین بروند.
همچنین مهم است که به روشنی بیان شود که ترور عبدالملک الحوثی از نظر اخلاقی، قانونی و امنیت ملی توجیهپذیر است!! او یمن را به دههها جنگ بیفایده کشانده است که تاکنون صدها هزار یمنی را کشته، بر 20 میلیون یمنی با بیرحمی! از جمله قتل، تجاوز و دزدی حکومت کرده و خاورمیانه را از طریق حملات حوثیها(انصارا…) به همسایگان منطقهای و همچنین تجارت دریایی بینالمللی بیثبات کرده است. علاوه بر این، پاتریک جانستون یک پرونده قانعکننده ارائه کرده است که نشان میدهد سازمانها پس از ترور رهبران ارشد آسیبپذیر هستند و خاطرنشان میکند که «خنثیسازی رهبران شورشی تأثیر بسیار بزرگ و آماری قابل توجهی بر معیارهای متعدد اثربخشی ضدشورش دارد». اما این واقعیت که عدالت و منافع ملی با کشتن عبدالملک الحوثی محقق میشود، دلیلی برای بزرگنمایی تأثیر سازمانی مرگ او و پایان دادن به همه استراتژیهای ضدحوثی(انصارا…) نیست.
حداقل به چهار دلیل، نتایج ترور رهبر جنبش حوثیها(انصارا…) ممکن است برای کسانی که انتظارات بیش از حد دارند، ناامیدکننده باشد.
اول، مهم است که این واقعیت را بپذیریم که حوثیها(انصارا…) اساساً از یک گروه شورشی به یک شبهدولت تبدیل شدهاند. حوثیها(انصارا…) پس از ورود به صنعا، پایتخت یمن در سال ۲۰۱۴، با تصرف ارگانهای دولتی موجود یمن تا حدی نهادینه شدهاند و پس از کشتن علی عبدالله صالح و پاکسازی وفاداران او از بوروکراسی در سال ۲۰۱۷، کنترل خود را بر این نهاد تثبیت کردند . رژیم حوثیها(انصارا…) علاوه بر کنترل بوروکراسی رسمی، ساختارهای فرماندهی موازی و مخفی الهام گرفته از حزبالله مانند شورای جهاد را نیز ایجاد کرده است. بنابراین، حوثیها(انصارا…) دیگر نه تنها یک گروه شبهنظامی بینظم هستند، بلکه اکنون شامل ماشینآلات، سلسله مراتب و بوروکراتیک تحت کنترل عبدالملک نیز هستند. در مقایسه با حکومت غیررسمی مستقیم افراد، بوروکراسیهای ساختاریافتهتر ذاتاً پویایی کمتری دارند و بنابراین در برابر تغییرات پرسنلی انعطافپذیرتر هستند.
کنترل ریشهدار حوثیها(انصارا…) بر اقتصاد مناطق تحت کنترلشان، جابجایی آنها را به ویژه دشوار میکند. بخش خصوصی یمن در مقایسه با بخش دولتیِ متورم آن، همواره نسبتاً ضعیف بوده است و کسانی که برای دولت در مناطق تحت کنترل حوثیها(انصارا…) کار میکنند، اکنون برای درآمد خود به رژیم وابسته هستند. با این حال، کنترل بخش دولتی، نیاز حوثیها(انصارا…) به پول نقد را برآورده نمیکرد و بنابراین این گروه تمام صنایع اصلی در قلمرو خود، از جمله بسیاری از شرکتهایی که قبلاً متعلق به دولت نبودند را تصرف کرده است. به عنوان مثال، در صنعت مخابرات، سبافون و MTN یمن (که اکنون YOUtelecom نام دارد) توسط رژیم(دولت یمن) به خدمت گرفته شدهاند. همین امر در مورد بانکهای مستقر در صنعا نیز صادق است که اکنون تحت کنترل رسمی یا غیررسمی سرپرستان حوثی(انصارا…) هستند تا همکاری را تضمین کنند. حوثیها(انصارا…) علاوه بر تسلط بر اقتصاد محلی، تمام بنادر دریایی (حدیده، راس عیسی و صلیف) و مرزهای زمینی را نیز کنترل میکنند که به آنها امکان کنترل هرگونه تجارت با نهادهای خارجی را میدهد.
کنترل حوثیها(انصارا…) بر ۲۰ میلیون نفری که بر آنها حکومت میکنند، توسط سازمانهای اطلاعاتی متعددی که متعهد به از بین بردن هرگونه تهدیدی علیه قدرت مطلق رژیم(دولت یمن) هستند، بیشتر تثبیت میشود. امنیت پیشگیرانه این گروه توسط احسان الحمران اداره میشود و به خنثی کردن هرگونه تهدید علیه آنها از درون جنبش حوثیها(انصارا…) اختصاص دارد. سرویس امنیتی و اطلاعاتی توسط عبدالحکیم الخیوانی رهبری میشود و بر کنترل تمام جنبههای زندگی غیرنظامیان، از سرکوب آشوبگران سیاسی و شستشوی مغزی مردم گرفته تا اطمینان از تقسیم منابع در راستای منافعشان، متمرکز است. سایر دستگاههای دولتی برای کنترل مردم شامل اطلاعات پلیس ، به رهبری برادرزاده عبدالمالک، و نیروهای امنیتی مرکزی است . این سازمانهای متعدد، گسترده و همپوشانی که به تضمین کنترل رژیم و جلوگیری از ظهور تهدیدها اختصاص دارند، احتمالاً بسیار فراتر از آن چیزی هستند که سازمانهای تروریستی استاندارد دارند. این موضوع این سوال را مطرح میکند که آیا برخی از مزایای ادعایی کشتن رهبران ارشد تروریست که توسط محققانی مانند برایان سی. پرایس مطرح شده است، در مورد حوثیها(انصارا…) نیز قابل اجرا خواهد بود یا خیر. پرایس در مقاله خود در سال ۲۰۱۲ با عنوان « هدف قرار دادن تروریستهای ارشد»، توضیح میدهد که «قطع سر رهبری، حتی پس از کنترل سایر عوامل، میزان مرگ و میر گروههای تروریستی را به میزان قابل توجهی افزایش میدهد.» با این حال، به نظر میرسد تحقیقات او بر گروههای شورشی غیررسمی متشکل از دهها تا چند هزار نفر متمرکز است. در حالی که اذعان داریم که جانشینی تقریباً همیشه در هر سازمانی یک چالش است، همچنین مهم است که روشن شود یافتههای پرایس لزوماً سازمانی مانند حوثیها(انصارا…) را پوشش نمیدهد. با توجه به نهادهای زیادی که به تضمین ادامه حکومت حوثیها(انصارا…) بر مردم و اقتصاد شمال یمن اختصاص دارند، رژیم صنعا(دولت یمن) را میتوان به بهترین شکل به عنوان ترکیبی بین یک گروه تروریستی مانند القاعده و یک رژیم استبدادی سرکش و دزدسالار مانند ایران یا کره شمالی توصیف کرد!!!
دوم، حوثیها(انصارا…) و حامیان آنها در بیروت و تهران اکنون زمان کافی برای آماده شدن برای سوءقصد به جان عبدالملک الحوثی داشتهاند. آنها احتمالاً در حال انجام اقداماتی برای جلوگیری از موفقیت چنین حملاتی و همچنین آمادهسازی سازوکاری برای «روز بعد» هستند. این مراحل احتمالاً شامل دور کردن او از تمام ارتباطات الکترونیکی، نگهداری او در مخفیگاههای امن و مخفی، جلوگیری از تجمع رهبران ارشد و تعیین چگونگی جانشینی در صورت مرگ(شهادت) او میشود.
اما حتی اگر سازوکار جانشینی پس از مرگ(شهادت) عبدالملک به راحتی کار نکند، لزوماً نباید فرض کرد که جنبش حوثیها(انصارا…) دچار انشعاب یا فروپاشی خواهد شد. پیوندهای نزدیک خانوادگی، تاریخی و ایدئولوژیکی حوثیها(انصارا…) در گذشته امکان حل اختلافات شدید بین رهبران ارشد را فراهم کرده است. اگرچه نمیتوانیم مطمئن باشیم که وارث چگونه انتخاب خواهد شد یا چه کسی خواهد بود، اما میتوان با اطمینان فرض کرد که این موضوع توسط تصمیمگیرندگان کلیدی رژیم(انصارا…) در دست بررسی است و چندین نفر از اعضای خانواده رهبر، از جمله عبدالکریم الحوثی، وزیر کشور و علی الحوثی، مقام ارشد امنیتی، در صف اول قرار دارند.
با توجه به روابط نزدیک ایران با هسته اصلی رژیم حوثیها(انصارا…)، در صورتی که صنعا به دلیل ترور موقتاً از تعادل خارج شود، تهران احتمالاً به دنبال کمک به بهبود آن خواهد بود. مانند نعیم قاسم، رهبر حزبالله، در دورههای کوتاه هرج و مرج، جانشینان احتمالی ممکن است موقتاً به دنبال پناهگاه امن در ایران باشند . آنها احتمالاً در آنجا احساس راحتی میکنند و ممکن است در برابر طرحهای جانشینی تهران تسلیم شوند، زیرا بیش از یک دهه است که ایران رهبران جوان حوثی(انصارا…) را برای پرورش آنها به این کشور آورده است. در حالی که میتوان استدلال کرد که با توجه به شکست کامل نیروهای نیابتی ایران در طول سال گذشته، تهران اکنون به دنبال کاهش ضررهای خود است، توانایی مداوم حوثیها(انصارا…) در ایجاد هرج و مرج در منطقه ممکن است تنها غافلگیری خوشایند برای ایران باشد، در حالی که بقیه محور آن از هم پاشیده یا فرو ریخته است .
گریگ آر. کلاین در مقاله خود با عنوان « رهبر داعش مرده است، اما آیا قتلهای هدفمند مؤثر هستند؟ » خاطرنشان کرد: «اندازه، تجربه و ماهیت رهبری ارشد یک سازمان بر نتیجه ترور تأثیر میگذارد.» او مینویسد: «اگر گروه تروریستی کادری از جنگجویان باتجربه و توانمند را حفظ کند یا یک خط جانشینی موجود داشته باشد، قتلهای هدفمند تأثیر حداقلی بر قابلیتهای گروه دارند. گروههای تروریستی بزرگتر و قدیمیتر بهتر میتوانند از هدف قرار گرفتن رهبری جان سالم به در ببرند، شاید به این دلیل که جانشینان ورزیدهتر یا کادر بزرگتری از اعضای سطح بالا دارند که آماده به دست گرفتن رهبری هستند.» پس از چندین دهه درگیری و صدها هزار نیرو در صفوف خود، حوثیها(انصارا…) مجموعه قابل توجهی از نامزدهای بالقوه باتجربه و ورزیده برای جانشینی عبدالملک دارند. به گفته کلاین، این ویژگیها میتواند آنها را در موقعیتی قرار دهد که تأثیر ترور رهبر را کاهش دهند.
سوم، نمونههای تاریخی مرتبطی وجود دارد که در آنها ترورهای موفقیتآمیز رهبران تروریست نتوانستهاند تأثیر منفی بر عملکرد میدان نبرد داشته باشند یا حتی راه را برای به دست گرفتن زمام امور توسط رهبران شایستهتر هموار کنند. اخیراً، در نوار غزه، حذف یحیی سنوار، رهبر حماس، نتوانسته است تأثیر معناداری بر توانایی نظامی این گروه تروریستی در وارد کردن تلفات به اسرائیل(صهیونیست ها) داشته باشد. در حالی که قابلیتهای نظامی حماس در نتیجه عملیات گسترده اسرائیل(صهیونیست ها) از بین رفته است، مرگ سنوار از این نظر نقطه عطفی نبود. همچنین میتوان استدلال کرد که ترور عباس موسوی، رهبر حزبالله، توسط اسرائیل(رژیم صهیونیست) در سال ۱۹۹۲، راه را برای به دست گرفتن کنترل این سازمان توسط حسن نصرالله، که توانایی بیشتری داشت، هموار کرد. نصرالله پیش از مرگش(شهادتش) در سال ۲۰۲۴، این سازمان را به بزرگترین و پردرآمدترین سازمان تروریستی جهان!!! و مسلماً قدرتمندترین ارتش عرب در خاورمیانه تبدیل کرده بود.
حتی نمونههایی از همین پدیده نگرانکننده در یمن نیز وجود دارد. عبدالملک تنها پس از ترور برادرش حسین توسط دولت یمن در سال ۲۰۰۴، کنترل جنبش حوثیها(انصارا…) را به دست گرفت. از آن زمان، او یک جنبش چریکی با سلاحهای سبک را پرورش داده و آن را به یک دستگاه شبهدولتی با زرادخانه موشکهای بالستیک خطرناک تبدیل کرده است. اخیراً، برخی از برجستهترین حوثیهایی(انصارا…) که توسط ائتلاف ضد حوثی(انصارا…) ترور شدهاند عبارتند از: طه المدنی، که یکی از ارشدترین فرماندهان میدانی حوثیها(انصارا…) بود و در سال ۲۰۱۶ ترور شد؛ صالح الصماد، که معادل رئیس جمهور دولت حوثیها(انصارا…) بود و در سال ۲۰۱۸ ترور شد؛ و ابراهیم الحوثی، که برادر عبدالمالک بود و خود او قبل از کشته شدنش در سال ۲۰۱۹ به عنوان یک « رهبر برجسته » توصیف میشد. همه این افراد جایگزین شدند و مرگ آنها منجر به هرج و مرج سازمانی نشد. اگرچه درست است که هیچ یک از این افراد قدرت و جایگاه عبدالملک الحوثی را نداشتند، و مرگ(شهادت) او میتواند تأثیری بسیار فراتر از سایر رهبران ارشد این جنبش داشته باشد، اما بار اثبات بر دوش کسانی است که ادعا میکنند چنین حملهای سازمان را نابود کرده و مسیر بلندمدت آن را از بین خواهد برد.
در نهایت، پیوند دادن استراتژی ضد حوثی(انصارا…) به عملیاتی که آمادهسازی آن زمانبر است و هیچ تضمینی برای حذف موفقیتآمیز هدف، چه رسد به فروپاشی رژیم، ندارد، یک قمار بیفایده و پرخطر خواهد بود. ممکن است توسعه اطلاعات لازم برای ترور عبدالملک در لحظه زمان ببرد و ممکن است حتی بیشتر طول بکشد تا فرصت عملیاتی برای شروع حمله ایجاد شود. این امر همچنین میتواند در این میان منجر به بیخیالی شود، در حالی که فعالیتهای ارزشمند دیگری وجود دارد که میتوان و باید برای تضعیف زیرساختهای اقتصادی، سرکوبگرانه، نظامی، رسانهای و سازمانی رژیم انجام شود. همانطور که جانستون در «آیا سر بریدن مؤثر است» توضیح میدهد، «اگرچه سر بریدن احتمالاً به تلاشهای کلی دولتها علیه سازمانهای شبهنظامی کمک میکند، اما عوامل دیگر نیز در بیشتر موارد بسیار مهم خواهند بود.
در واقع، کمپین موفقیتآمیز اسرائیل(رژیم صهیونیستی) برای تضعیف حزبالله لبنان نشان میدهد که تلاشها برای شکست دادن «دولتهای تروریستی»! نهادینهشده باید فراتر از هر فرد خاصی متمرکز شود. در حالی که اسرائیل(صهیونیستها) نصرالله را ترور کرد، اما لایههای مختلفی از رهبری ارشد و میانی را نیز از طریق حملات هوایی و عملیات خرابکارانه از بین برد. حملات آن همچنین زیرساختهای مالی ، زرادخانه نظامی و عملیات رسانهای حزبالله را هدف قرار داد . اسرائیل(صهیونیستها) همچنین فعالیتهای نظامی خود را با یک کمپین دیپلماتیک برای منزوی کردن حزبالله و توانمندسازی مراکز قدرت جایگزین در لبنان تکمیل کرد . این رویکرد چندبعدی، الگویی مؤثرتر و جامعتر برای تضعیف نماینده ایران! در یمن در اختیار ائتلاف ضد حوثی(صهیونیستها) قرار میدهد.
در مقالهای که کالین کلارک در سال ۲۰۲۱ برای War on the Rocks منتشر کرد، او ارزیابی کرد که رهبری تنها یکی از اجزای زیرساخت یک گروه تروریستی است و حذف یک فرد معمولاً برای سرنگونی یک سازمان ریشهدار و باتجربه کافی نیست. به گفته او، «شواهد فراوانی نشان میدهد که مختل کردن سازمانهای تروریستی و شبکههای شورشی با تمرکز بر از بین بردن خطوط تأمین، حمله به قابلیتهای لجستیکی و جلوگیری از توانایی شورشیان برای بهرهمندی از حمایت خارجی از سوی بازیگران دولتی و غیردولتی، مؤثرتر است. این بدان معنا نیست که کشتن اهداف با ارزش بالا بیاثر است، بلکه به این معنی است که سر بریدن صرفاً یکی از تاکتیکهای بسیاری است که باید به عنوان بخشی از یک استراتژی گستردهتر مورد استفاده قرار گیرد و اثربخشی آن اغلب به موقعیت بستگی دارد.
تلاش برای ترور عبدالملک برای تضعیف رژیم حوثیها(دولت یمن) موجه خواهد بود و احتمالاً مزایای قابل توجهی به همراه خواهد داشت، اما لزوماً برای شکست دادن این گروه یا تهدیداتی که ایجاد میکند کافی نخواهد بود. جستجوی راهحلهای آسان که مشکلات استراتژیک را با یک هدف واحد حل کنند، وسوسهانگیز است، اما این رویکرد قطعاً منجر به استراتژیهای نادرست و نتایج ناامیدکننده خواهد شد. برای شکست قاطع رژیم حوثیها(انصارا…) ، ایالات متحده، اسرائیل(صهیونیستها) و کسانی که به دنبال ثبات در منطقه هستند باید معماریای را که به رژیم امکان عملکرد میدهد، از بین ببرند: اقتصاد، ماشین تبلیغاتی، ابزارهای سرکوب، قابلیتهای نظامی و رهبری چندلایه آن. همانطور که کلارک توضیح داد، «به نظر میرسد گروههای تروریستی بیشتر از اینکه بر فلج شدن زیرساختهای تدارکاتی خود غلبه کنند، احتمال زنده ماندنشان با حذف یک رهبر بیشتر است.» در حالی که بعید به نظر میرسد که راههای میانبری برای شکست دادن حوثیها(انصارا…) وجود داشته باشد، راهاندازی چنین کمپین جامعی بسیار کمهزینهتر از عدم انجام آن خواهد بود.
***در مجموعهای از مصاحبهها برای این گزارش، الباشا و دیگر محققان بینالمللی متخصص در یمن اظهار داشتند که گمان میکنند رهبر الحوثی سالهاست که به همراه دیگر چهرههای ارشد شبهنظامیان خود در کوههای استان صعده در شمال غربی یمن، پایگاه قبیلهاش، پنهان شده است.***
ملاحظه: آری هایستین مشاور استارتاپهای صهیونیستی است که به دنبال فروش به دولت امریکا هستند، مشاور مسائل مربوط به یمن و عضو غیرمقیم پروژه مبارزه با افراطگرایی
بازنویسی و ترجمه: محسن محمدزاده