درگیری در بحرین در رژیم آل خلیفه، آنطور که برخی سعی در به تصویر کشیدن آن دارند یک اختلاف فرقه‌ای سطحی نیست، بلکه در اصل رویارویی بین دو پروژه متضاد است: یک پروژه مقاومت زنده و فعال که ارزش‌های خود را از فرهنگ اهل بیت (علیهم‌السلام) می‌گیرد و از سوی دیگر، پروژه اقتدار استکباری وجود دارد که ارزش‌ها و فرهنگ خود را از میراث سلسله اموی می‌گیرد و برای اعمال کنترل به ظلم و ارعاب متکی است.
در هسته این درگیری، دکترین شیعه مبتنی بر امتناع از تسلیم شدن در برابر حاکم ظالم است و عدالت در حکومت را الزامی می‌کند. در همین حال برخی از گرایش‌های اسلامی، به بهانه جلوگیری از نزاع و حفظ ثبات، از اطاعت از حاکم حتی اگر ظالم باشد، حمایت می‌کنند.
بنابراین، حاکم ظالم، صدای آگاهی را چیزی بیش از یک تهدید وجودی نمی‌بیند و چاره‌ای جز دنبال کردن آن با اتهامات ساختگی برای توجیه سرکوب و حبس خود ندارد و راه را برای نابودی خود هموار می‌کند.
تاریخ به ما می‌گوید که رژیم اموی نه بر مشروعیت اخلاقی و نه بر عدالت استوار بود، بلکه بیشتر بر ضعف آگاهی دینی و سیاسی عموم مردم، به ویژه در شام که جمعیت آن از جوهره اسلام و آموزه‌های اصیل آن بسیار دور بودند، مبتنی بود.

در امتداد تحلیل تاریخی و ایدئولوژیک، بررسی تجربه زیسته شیعیان بحرین نشان می‌دهد که پروژه طرد مذهبی، ابعاد فرهنگی، سیاسی و امنیتی گسترده‌ای یافته است. از هدم نمادهای عاشورایی گرفته تا سرکوب آزاداندیشان مذهبی، روندی ساختاری در جهت محو هویت و خاموش‌سازی صداهای منتقد آشکار است.
در این میان، شعائر حسینی و مراسم عاشورا در بحرین تنها آیینی مذهبی نیست، بلکه به پلتفرمی جمعی برای مقاومت نمادین تبدیل شده است. جوانان، شاعران آیینی و مداحان، در طی دهه‌ها این مناسک را به منبعی برای آگاهی سیاسی و انسجام اجتماعی بدل کرده‌اند که فراتر از مرزهای ملی، با مسائل جهانی از جمله فلسطین، لبنان و عراق پیوند خورده است.
در نتیجه، تقابل در بحرین را نه در قالب نزاع فرقه‌ای، بلکه در چارچوب نبرد هویتی میان حق و باطل، میان آگاهی و استبداد، تفسیر کرد؛ جایی که صدای عاشورا همچنان فریاد عدالت را در فضای سرکوب‌شده بحرین طنین‌انداز می‌کند.